اکشن فیگور الی ویلیامز و جوئل میلر از بازی The Last OF Us Part II
اکشن فیگور الی ویلیامز و جوئل میلر از بازی The Last OF Us Part II
آخرین بازمانده از ما (انگلیسی: The Last of Us) یک بازی ویدئویی اکشن-ماجراجویی است که در سال ۲۰۱۳ عرضه شد. توسعهٔ این بازی بر عهدهٔ ناتی داگ بودهاست و بهوسیلهٔ سونی کامپیوتر انترتینمنت عرضه شدهاست. داستان بازی در سراسر ایالات متحده پس از پسارستاخیزی رخ میدهد و بازیکن باید جوئل، که وظیفه اسکورت دختر نوجوان، الی، را بر عهده دارد را کنترل کند. آخرین بازمانده از ما از دید سوم شخص بازی میشود. بازیکنان از اسلحه گرم و سلاحهای بداهه استفاده میکنند و میتوانند از مخفیکاری برای دفاع در برابر انسانهای خصمانه و موجودات همنوعخوار آلوده به عفونت قارچی جهش یافته در ژن سرچماقیها استفاده کنند.
الی ویلیامز :
الی ویلیامز (Ellie Williams) شخصیت محوری مجموعه The Last of Us است. او دومین شخصیت اصلی The Last of Us، شخصیت اصلی و قابل بازی The Last of Us Part II و The Last of Us: Left Behind و شخصیت اصلی کمیک The Last of Us: American Dreams است.
الی به عنوان یک یتیم در منطقه قرنطینه بوستون بزرگ شد و به یک مدرسه مقدماتی نظامی رفت و در آنجا با رایلی ایبل آشنا و دوست شد. زمانی که الی چهارده ساله بود، هر دوی آنها به عفونت مغزی کوردیسپس مبتلا شدند، و از همان زمان الی متوجه شد که نسبت به این قارچ مصونیت دارد. یکی از دوستان مادر الی به نام مارلین که رهبر فایرفلایز بود، معتقد بود که الی کلید ساخت یک واکسن به واسطه مهندسی معکوس است. مارلین به جوئل میلر که یک قاچاقچی بود، مأموریت داد تا الی را به خارج از منطقه قرنطینه اسکورت کند. این سفر ساده به سفری یک ساله در سراسر آمریکا تبدیل شد و این در نهایت پیوند نزدیکی بین این دو ایجاد شد.
جوئل پس از رسیدن به مقر فایرفلایز در سالت لیک سیتی متوجه شد که تنها راه دستیابی به درمان با کشتن شدن الی همراه است. او با امتناع از این اجازه، جراح مربوط به این فرآیند را کشت و با الی فرار کرد و در جکسون و جامعهی متعلق برادر جوئل در وایومینگ مستقر شد. چهار سال بعد، الی به خاطر نجات یافتن جانش توسط جوئل دلخور بود. در سال ۲۰۳۸، ابی اندرسون، یک عضو سابق فایرفلای و دختر همان جراح کشته شده، موفق به یافتن جوئل شد و او را کشت. الی برای گرفتن انتقام سوگند خورد و ابی را تا سیاتل تعقیب کرد. تلاشهای او در نهایت بیثمر بود و او در نهایت با دوستش دینا و پسر او جیجی در مزرعهای منزوی ساکن شد. الی که نمیتوانست ابی را ببخشد، خانوادهاش را رها کرد و یک بار دیگر ابی را به سانتا باربارا تعقیب کرد، اما در نهایت از جان ابی گذشت. او یک بار دیگر به جکسون بازگشت و سرانجام با مرگ جوئل و تصمیم او برای نجات جان او کنار آمد.
پیشزمینه
الی در بهار سال ۲۰۱۹ متولد شد، زمانی که شیوع عفونت قارچی در سراسر آمریکا گسترش یافته بود. از این رو او در یک منطقهی قرنطینهی نظامی در بوستون بزرگ شد، و چیز زیادی از دنیای پیش از عفونت نمیدانست. قبل از این که مادرش آنا بمیرد، آنا از مارلین خواسته بود تا مراقب الی باشد. با این حال الی تا سیزده سالگی با مارلین ملاقاتی نداشت.
الی به عنوان یک کودک یتیم در یک منطقه قرنطینه نظامی ظالمانه در بوستون، ماساچوست، با دانش کمی از جهان قبل از ابتلا بزرگ شد.
به گفته الی، در مقطعی از زندگی او ماشینی را رانندگی میکرد، و از تفنگ بیبی (BB) برای شلیک به موشها استفاده میکرد.
شخصیت و خصوصیات
الی که در محیطی رشد کرده است که استانداردها و ارزشهای مدرن رو به زوال است و از این رو او بهطور قابلتوجهی عجول، بد دهان، و تندخو است. او از خشونت بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به هدف یا ناسزاگویی بهعنوان روشی برای بیان ابایی ندارد. با این حال الی همچنان معصومیت خاصی را حفظ کرده است، چرا که هنوز تاریکترین جنبههای طبیعت انسان را ندیده است، و اعتماد ملموسی به مردم دارد. این برعکس دیدگاه محتاطانه، احمقانه و بدبینانه جول در مورد زندگی پس از همه گیری است. در مقطعی الی از سربازی که در حال اسکن او بود عذرخواهی کرد و سپس با چاقو به پای او ضربه زد و امیدوار بود که بتواند او و رامیرز را با وسایل غیر کشنده ناتوان کند.
الی همچنین به طور محسوسی باهوش و شوخطبع است و هر کاری که لازم باشد برای زنده نگه داشتن جول و خودش انجام میدهد. او غریزهی بقای خوبی دارد و میتواند فردی مدبر باشد. او از جول دستور میگیرد اما در تمام این مدت گوشزد میکند که «به هیچ مراقبکنندهی کودکی نیاز ندارد» که از او محافظت کند.
الی با توجه به اینکه در دوران کودکی خود در منطقه قرنطینه محبوس بوده است، مشتاق دنیای بیرون است. او نسبت به چیزهایی که جمعآوری میکند وسواس دارد و این موضوع در مورد موسیقی، فیلم، کتاب و بازیهای ویدیویی مشاهده شده است. او در یافتن کلکسیونهای جالب در طول سفرش علاقهمند است در حالی که جوئل نسبت به آن بیتفاوت است.
الی همچنین از یک مورد مونوفوبیا (ترس از تنها ماندن) رنج میبرد و به سم گفته است که از دست دادن افرادی که برایش مهم هستند برای او ترسناک است. او آشکارا برای سم اعتراف کرد که «تنها ماندن» چیزی است که او بیشتر از همه از آن میترسد. او عادت دارد بینی خود را بمالد و دستانش را به هم فشار دهد، به خصوص در موقعیتهایی که استرسزا هستند. دلیل فوبیای مذکور میتواند به خاطر جدا شدن پدرش، مادر متوفی او و مرگ بهترین دوستش رایلی باشد.
الی از دیده شدن به عنوان یک بچه جوان از نظر بزرگسالان مشکل دارد و حتی گاهی اوقات تمایل دارد که بزرگسالان را «نظارت» کند. او همچنین خودش در مورد روابطش «قضاوت» میکند و فکر نمیکند که نیازی به موافقت بزرگسالان داشته باشد. این ویژگی خودپروری مربوط به زمانی است که او در یتیمخانهای در بوستون گذرانده است، جایی که او یاد گرفته بود که چطور از خودش مراقبت کند.
سالها بعد، الی بالغتر و کمتر حرفتر شد، اما همچنان حس شوخطبعی خود را حفظ کرد. با این حال پس از مشاهده مرگ جوئل به دست گروه ابی آسیب روانی بدی را تجربه کرد. در سیاتل، الی به طرز محسوسی پرخاشگرتر و خشنتر بود، و عطش او برای انتقام قضاوت و عدالت را در او را تیره کرد، به طوری که در مقطعی تصمیم گرفت به جای کمک کردن به تامی، مسیر شکار ابی را دنبال کند. اما پس از اینکه او سرانجام فرصت کشتن ابی را به دست آورد، متوجه شد که تلاش او برای انتقام باعث شده تا او همه کسانی که دوست داشته را از خود براند. به این ترتیب، او این روش را رها کرد و به خانه بازگشت و قصد داشت زندگیاش را که به خاطر انتقام خراب شده بود، ترمیم کند.
جوئل میلر :
جول میلر (Joel Miller) شخصیت اصلی و قابل بازی The Last of Us، شخصیت کلیدی The Last of Us Part II، و شخصیتی جانبی در The Last of Us: Left Behind است.
جول یک بازمانده در آمریکای پسا آخرالزمانی است، جایی که به دلیل عفونت مغزی کوردیسپس ویران شده است. جول پس از دست دادن تنها دخترش سارا در روزهای اولیه شیوع، تبدیل به یک قاچاقچی بیرحم و بدبین شد. او سرانجام وظیفهی قاچاق و محافظت از دختری جوان به نام الی ویلیامز را بر عهده گرفت، دختری که کلید اصلی بقای تلقی میشد. با گذر زمان پیوند محکمی بین جول و الی شکل گرفت.
پیشزمینه
جول در روز ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۰ در آرلینگتون تگزاس متولد شد و همراه با برادر جوانترش تامی بزرگ شد.
جول در کودکی به موسیقی علاقه داشت و نواختن گیتار آکوستیک را یاد میگرفت و میخواست که روزی یک خواننده شود. بعدها جول برای مدت کوتاهی با زنی ازدواج کرد و صاحب دختری به نام سارا شد. او به خاطر مسئولیتهای پدرانهای که در جوانی بر گردنش بود هیچ وقت فرصت رفتن به کالج را پیدا نکرد.
در مورد سرنوشت یا محل زندگی همسر سابق جول اطلاعاتی وجود ندارد. اما بنا بر مکالمهای میان او و الی این موضوع روشن شده است که هر اتفاقی افتاده، صحبت کردن در مورد آن برای جول دردناک است. از همین رو او بخش عمدهای از زندگی خود را صرف پرورش تنها دخترش کرده است. این خانوادهی دو نفره در آستین یا جایی حوالی آن زندگی میکردند.
جول در دوران بزرگسالی به عنوان یک نجار ساختمانی در کنار تامی کار میکرد. او یک هفت تیر را در یک صندوق امانات در دفترش نگه می داشت و یک وانت در بیرون خانهاش داشت. با وجود ساعتهای زیادی که او مشغول کارش بود اما همچنان وقت زیادی را با سارا سپری میکرد و این موضوع از عکسهای آنها در خانهشان مشخص بود. عکسها شامل حضور در یک کشتی تفریحی، یک کارناوال به همراه تامی، و یکی از مسابقات فوتبال سارا بود. علاوه بر این آنها اغلب هم پیادهروی میکردند. سارا از جول میخواست که او را به تمام موزههای تگزاس ببرد.
در سالگرد تولد ۳۲ سالگی او – ساعتی قبل از شیوع عفونت – سارا یک ساعت جدید را به عنوان کادوی تولد به جول داد تا جایگزین ساعت شکستهاش شود. این ساعت به یادگاری محبوب او تبدیل شد و جول در سالهای آشفته پیش رو از آن به خوبی نگهداری کرد.
شخصیت و خصوصیات
جول که در بازی اول در اواخر دهه ۴۰ زندگی خود بود و میدانست که جهان پیش از ویران شدن چه شکلی بوده است. با گذشت زمان، جول کمتر مقید به اخلاقیات شد و بیشتر به انجام هر کاری که برای بقا لازم بود رانده شد.
قبل از آخرالزمان، جول پدری دلسوز بود که سخت تلاش میکرد تا سارا را خودش بزرگ کند. پس از مرگ دختر مورد دلبندش، شخصیت جول مبهمتر، آسیبدیدهتر، بیتفاوتتر و بیرحمتر شد. این خصلتهای تاریک باعث شد که دیگران او را به عنوان یک اراذل و اوباش خشن، یک قاتل وحشی و یک شکنجهگر توصیف کنند. دیوید او را «مرد دیوانه» خطاب میکرد.
به دنبال عواقب همهگیری در کشور، جول در ابتدا تبدیل به یک شکارچی شد و برای گذراندن زندگی دزدی میکرد و افراد بیگناه را میکشت. دوران شکارچی بودن او را به فردی تاریک تبدیل کرد، مردی که افراد را به گونهای شکنجه میکرد که برای برادرش «کابوسهایی» میساخت. او از دانش ارزشمندی در رابطه با بقا در محیط پساآخرالزمانی بهره میبرد. جول به ندرت نشانههایی از شادی نشان میداد و اغلب بدبین بود. گذشتهی تاریک او به تجربهی او برای تبدیل شدن به یک بازمانده سرسخت کمک کرد.
پس از ملاقات با الی، او در ابتدا رابطهی سختی با او داشت. با این حال، جول بعدا به او اعتماد کرد و او را در بیشتر مواقع قابل اطمینان میپنداشت. با گذشت زمان یک رابطه پدر و دختری بین آنها شکل گرفت و الی او را به یاد دخترش، سارا میانداخت.
در طول سفر، جول به شدت مراقب الی بود و از هر وسیلهی ممکن برای نجات او و حفظ امنیت او استفاده کرد. او دو آدمخوار را شکنجه کرد تا محل الی را پیدا کند و سپس زندانی دیگر را پس از به دست آوردن اطلاعاتی برای مکانیابی الی کشت. الی همچنین به شدت به جول اهمیت میداد و یک زمستان کامل را صرف تغذیه و محافظت از او در هنگام مجروح شدنش کرد، همانطور که جول از او مراقبت کرده بود.
جول خواه خودخواه بود یا نمیخواست که دوباره «دختر» دیگری را از دست بدهد، تصمیم گرفت تا جان الی را حفظ کند و سعی کند یک زندگی عادی را دوباره شروع کند. تصمیم او برای کشتن مارلین در داخل تأسیسات فایرفلایز در سالت لیک سیتی این بود که اطمینان حاصل کند که هیچ کس اطلاعات الی را نخواهد داشت و بنابراین هیچ کس در آینده به دنبال او نخواهد رفت. از این نظر، او برعکس مارلین بود که قصد داشت الی را به عنوان راهی برای نجات بشریت قربانی کند. انتخاب جول همچنین منعکس کننده سختیهایی بود که او و الی در طول سفرشان متحمل شده بودند. به طوری که جول به این نتیجه رسیده بود که آنچه از بشریت باقی مانده است ممکن است ارزش نجات دادن را نداشته باشد.
پس از گذراندن سالها در جکسون با الی، انسانیت جول احیا شد و او حتی نگرش خوشبینانهتر و بیخیالیتری از همیشه داشت. این زمانی قابل مشاهده بود که جول الی را برای تولدش به موزهای در وایومینگ برد و حس شوخ طبعی و مهربانی خود را به نمایش گذاشت. با وجود این، او همچنان به خاطر دروغ گفتن به الی – برای حفظ جانش – احساس گناه میکرد. علاوه بر این، احساس جدید شفقت او بعدا به عنوان یک نقص مهلک در او شناخته شد، زیرا باعث شد، به طوری که او در حضور غریبهها، به ابی اندرسون و گروهش اجازه داد تا او را دستگیر و شکنجه کنند.
با این حال، پیوند او با الی زمانی به پایان رسید که او متوجه شد که جول در تمام مدت دروغ میگوید و این باعث افسردگی جول شد. او امیدوار بود که الی روزی او را ببخشد. هنگامی که الی اظهار داشت که مایل است رابطه خود را با او درست کند، او بسیار خوشحال شد و حتی گریه کرد. اما به دلیل درگذشت ناگهانی او چنین نشد.
جول به دلیل از دست دادن دخترش و همچنین ارتکاب اعمالی برای بقای خود از PTSD رنج میبرد. او تمایلی نداشت در مورد افرادی که از دست داده مثل سارا، تس، سم و هنری صحبت کند. او کابوسهای مکرری میدید و از صحبت در مورد دوران شکارچی بودن خود امتناع میکرد.
زمانی که جول در پیتسبورگ حضور داشت اشاراتی کرد که نشان میداد پس از مرگ سارا افکاری در مورد خودکشی داشته است. او اگرچه در ابتدا نمیتوانست آشکارا درباره از دست دادن سارا صحبت کند، اما همچنان ساعتی را که او در سال ۲۰۱۳ هدیه گرفته بود، استفاده میکرد، حتی با وجود این که ساعت شکسته شده بود.
جول هرگز به بازیهای ویدیویی علاقه نداشت. یک پلیاستیشن ۳ در خانهی آنها وجود داشت که برای سارا بود. او عاشق قهوه بود و قبل از آخرالزمان مرتبا به کافیشاپها میرفت. او همچنین فوتبال آمریکایی را دنبال میکرد و همانند تامی طرفدار تیم «بیگ هورنز» کلرادو شرقی بود. قبل از شیوع بیماری، جوئل از شکار به عنوان یک سرگرمی لذت میبرد و یک نقاشی قاب شده از یک گوزن بالای تخت خود داشت.
جوئل زمانی که در جکسون زندگی میکرد، کار نجاری را به عنوان یک سرگرمی آغاز کرد. او مجموعهای از مجسمههای حکاکی شده با دست، مانند حیوانات و یک گاوچران سوار بر اسب را جمعآوری کرد. او همچنین چندین گیتار ساخت. او یک نسخه از کتاب مبانی منبت کاری و چوب کاری پائولو کبر را روی میز اتاق نشیمن خود داشت. او همچنین دارای یک نسخه از موبی دیک و راهنمای احمقها به فضا بود، که نشان میداد جوئل در حال یادگیری در مورد نجوم بود، چیزی که علاقه اصلی الی است.
ویژگی ها اکشن فیگور الی ویلیامز و جوئل میلر از بازی The Last OF Us Part II :
- نام کاراکتر: Ellie Williams & Joel Miller | الی ویلیامز و جوئل میلر
- برند سازنده : NECA | نکا اصلی
- ارتفاع سانتی متر: حدود ۱۶ الی ۱۸
- سری بازی و فیلم : The Last OF Us Part II
- جنس: پی وی سی | PVC
- فیگور تمام مفصلی
- محتویات جعبه: اکشن فیگور الی و جول ، کوله ، تیرکمان ، اسلجه های متفاوت ، تبر ، چاقو ، دست های اضافه و …
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.